کد مطلب:304454 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:193

جغرافیای فدک
«فدك» نام دهكده ای است در حجاز، كه فاصله آن تا مدینه دو یا سه روز راه بود. آورده اند چون «فدك بن حام» اولین كسی بود كه در این سرزمین ساكن شده این ناحیه به اسم او نامیده شد. [1] این دهكده از آغاز تاریخ خود، سرزمینی یهودی نشین بود، كه طایفه ای از یهودیان، در آن می زیستند. فدك در زمان رسول خدا(ص) سرزمینی آباد و دارای چشمه ای پر آب و نخلستان و مزرعه و قلعه ای به نام «شمروخ» بود و نیز یكی ازمنزلگاهای مسافران شام به مدینه به شمار می آمد كه این نیز موجب رونق اقتصادی آن شده بود. [2] با قدرت اسلام و پیروزی مسلمانان بر یهودیانِ خیبر، درسال هفتم هجری خداوند در دل ساكنان آن رُعْبی افكند، و یهودیان فدك، به انگیزه امان یافتن از این بیم و هراس، به قولی به نیمی از درآمد فدك و به روایتی به تمامی آن با رسول خدا از درِ صلح در آمدند. پیامبر(ص) نیز پذیرفت، و به این ترتیب، فدك بدون جنگ و خونریزی در اختیار پیامبر گرامی(ص) قرار گرفت.

وَمَا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَی رَسُولِهِ مِنْهُمْ فَمَا أَوْجَفْتُمْ عَلَیْهِ مِنْ خَیْلٍ وَلاَ رِكَابٍ وَلكِنَّ اللَّهَ یُسَلِّطُ رُسُلَهُ عَلَی مَن یَشَاءُ وَاللَّهُ عَلَی كُلِّ شَی ءٍ قَدِیرٌ»6«مَا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَی رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُری فَلِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِی الْقُرْبَی وَالْیَتَامَی وَالْمَسَاكِینِ وَابْنِ السَّبِیلِ. و آن چه خدای از [مال و زمین] آنها - جهودان - به پیامبر خود باز گردانید - یعنی به غنیمت به وی ارزانی داشت - شما هیچ اسبی و شتری بر آن نتاخته بودید - از این رو حقّی در آن ندارید، ولیكن خداست كه پیامبران خود را بر هر كه خواهد چیره می گرداند، و خدا بر هر چیزی تواناست. آن چه خدا از [مال و زمین]مردم آبادیها به پیامبرش باز گردانید از آنِ خدا و پیامبر و خویشاوندان و یتیمان و مستمندان و در راه ماندگان - همه از ذرّیه پیامبر - است.

یعنی آن چه بدون جنگ و درگیری فتح شده، همانند دیگر غنایم جنگی در میان جنگجویان و جهاد گرانِ اسلام تقسیم نمی شود؛ بلكه ازآنِ رسول خداست و به تعبیر دیگر از اموال خالصه ایشان است.

از آنجا كه «فدك» بدون كار و زار و خونریزی فتح شد، بنابر تصریح و تأكید قرآن كریم به پیامبر گرامی(ص) اختصاص یافت و او به فرمان خداوند و به استناد «آتِ ذَا الْقُرْبی حَقَّهُ» [3] ، فدك را به دختر گرامی اش فاطمه(س) بخشیده بود، و خلیفه حق نداشت آن را از كف فاطمه(س) برباید و از اموال ملّی به حساب آوَرَد. علاوه بر آیات بالا، شمارِ روایات و طرق و مصادر آن به حدّی است كه جای هیچ گونه تردید باقی نمی گذارد، كه «فدك» خالصه پیامبر(ص) بوده و آن را به فرمان خدوند به تملیك فاطمه(س) در آورده است:

لَمَّا نَزَلَ جِبْرَئیلُ اِلی رَسُولِ اللَّهِ(ص) بِقَوْلِهِ تَعالی «وَ آتِ ذَالْقُربی حَقَّهُ»، قالَ رَسُولُ اللَّه(ص): مَنْ ذَوِ الْقُرْبی وَ ما حَقُّهُ؟ قالَ: هُوَ فاطِمَةُ فَاَعْطِها فَدَكاً. [4] «هنگامی كه جبرئیل آیه «وَ آتِ ذَالْقُرْبی حَقَّهَ» را برای پیامبر خدا آورد، پیامبر به او فرمود: ذوالقربی كیست و حق او چیست؟ جبرئیل گفت: او فاطمه است پس فدك را به او بده».

ابومریم گوید: امام باقر(ع) فرمود:

هنگامی كه آیه «وَ آتِ ذَاالْقُرْبی حَقَّهَ» نازل شد، پیامبر فدك را به فاطمه اعطا كرد. ابان بن تغلب كه آن جا حاضر بود، به امام باقر(ع) عرض كرد: پیامبر فدك را به فاطمه داد؟ امام باقر(ع) خشمگین شد و فرمود: خدا فدك را به فاطمه داد. [5] .

امام صادق(ع) فرمود:

هنگامی كه آیه «وَ آتِ ذَلْقُرْبی حَقَّهَ و الْمِسْكین» نازل شد، پیامبر به جبرئیل گفت: مسكین را شناختم، «ذَوالْقُربی» كیست؟ جبرئیل گفت: اقربای تو، پس پیامبر حسن و حسین و فاطمه را خواند، سپس فرمود: اِنَّ رَبّی اَمَرنی اَنْ اُعْطِیَكُمْ مِمَّا اَفاءَ عَلَیَّ، و فرمود: فدك را به شما عطا كردم. [6] .

امام رضا(ع) می فرماید:

هنگامی كه آیه «وَ آتِ ذَا الْقُرْبی حَقَّهَ» نازل شد پیامبر به فاطمه(س) فرمود: فدك از اموالی است كه بدون جنگ گرفته شده و به من اختصاص دارد و من آن را به امر خدای متعال برای تو قرار دادم؛ پس فدك را بگیر، برای خود و فرزندانت. [7] .

فاطمه(س) با تكیه بر این آیات و روایات، در برابر رفتار بی اساس خلیف غاصب، سخت بر موضع به حق خویش استوار بود و بر باز پس گیری فدك پای می فشرد، و به تنهایی و بدون همراهی زنان دیگر در برابر نظام حاكم ایستاد و با امت پیامبر به گفتگو نشست، و به بهانه غصب فدك، انبوه سخنان پیامبر(ص) را درباره حقانیّت علی(ع) به مردم یاد آور شد؛ اگر چه از آنان، تنها پوزش های نا موجّه شنید، با این حال در خط مبارزه و میدان رویارویی با خلیفه تا پای جان ایستاد، و سرانجام در این راه جانِ خود را باخت، و با وصیت به دفن شبانه و منع از حضور غاصبان و آزار دهندگان در مراسم تشییع جنازه اش، مبارزه خود را به اوج رسانید؛ تا در پی آن، مردمِ، نه تنها آن روزگار، بلكه همه روزگاران، بپرسند، چه شد كه زهراء شبانه و غریبانه دفن شد؟ این شیوه مبارزه تا آن هنگام در اسلام بی سابقه بود. این طرح اگرچه در زمان حیات فاطمه(س) پاسخی نداشت و به ظاهر ثمری نبخشید؛ امّا این پرسش پس از مرگ او اثر خود را گذاشت. با این كه در زمان حیات آن مظلوم گوش شنوایی برای شنیدن پیام دردمندانه اش نبود؛ لیكن وصیّت او حجّتی آشكارو قاطع برای از بین بردن تمام عذرها بود. و امروز نیز «مزار» بی نشانِ سرور زنانِ عالم، دلیلی روشن و شاهدی گویا بر ستم های روا شده بر آن شهید بزرگوار است. و در عین حال، استدلالی حكیمانه بر مظلومیّت او و همسرش علی(ع) و استمرار مبارزه حق طلبانه او برای همیشه تاریخ است.

استاد عباس محمود عقّاد، در كتاب فاطمه و فاطمیّون می گوید: امّا داستان فدك نیز، از موضوعاتی است كه به نتیجه ای قاطع و مورد اتفاق نخواهد رسید؛ یعنی مسئله فدك، جدال پایان ناپذیری است كه بحث و پژوهش در آن، به یك نتیجه قاطع و سودمندی نمی رسد، جزآنكه می دانیم فاطمه(س) بزرگوارتر از آن است كه آن چه را كه سزاوار آن نیست ادّعا كند و چیزی را طلب كند كه در آن حقّی ندارد، و صدّیق: نیز فراتر از آن است كه حقّی را كه فاطمه(س) برای آن گواه آورده و دلیل و حجّت اقامه كرده است، از او سلب نماید. و امّا چه سخن سست و بی پایه ای است كه گفته شده است: ابوبكر از آنجا كه می ترسید علی(ع) با انفاق در آمدِ فدك، مردم را به خویش فراخوانَد، آن را از زهرا(س) گرفت؛ زیرا ابوبكر و عمر و عثمان و علی همگی عهده دار خلافت مسلمانان شدند و شنیده نشده است: شخصی به سبب مالی كه از آنان ستانده، بیعت كرده است. در هیچ خبرِ یقین آور، حتّی شایعه ای نیز،یادی از آن نشده است. علاوه، در برائت ذِمِّه خلیفه در داوری، دلیلی روشن تر از رأی او درمسئله فدك نمی شناسیم؛ چرا كه سرانجامِ داوری، آن شد كه خلیفه با رضایت فاطمه(س) درآمد فدك را می گرفت، و صحابه نیز به رضایت وی خشنود بودند، و خلیفه هم چیزی از در آمد فدك را برای خود بر نمی داشت تا كسی علیه او ادّعایی داشته باشد. تنها مسئله ای كه مشكل می نمود امر داوری بود كه در نهایت به اختلاف میان دو طرف درگیر؛ یعنی فاطمه(س) و ابوبكر انجامید دو طرفی كه هر دو صادقِ مصدّق بودند. [8] .

مشكل عمده در میان بسیاری از پژوهشگران این است كه می خواهند در هر نزاع تاریخی، نوعی مصالحه برقرار نمایند؛ در حالی كه به پاره ای از اختلافات نمی شود با مصالحه و سازش پایان داد. سازش در منازعات مالی و اقتصادی چه بسا كارساز باشد؛ امّا در جایی كه سخن از حق و باطل است سازش امكان پذیر نیست؛ بلكه جایی است كه باید میان دو گروه به داوری نشست و جانب حق رانگاه داشت و مظلومی را كه حقّ او چپاول شده است یاری كرد، سخن حق گفت و داد مظلوم را از ظالم ستاند و باآنكه ستم و تجاوز كرده است جنگید تا به فرمان خدای بازگردد و حق مظلوم را باز پس دهد؛ و گرنه در جبهه باطل قرار خواهیم گرفت و از كسانی خواهیم شد كه خداوند درباره آن فرموده است:

وَلاَ تَرْكَنُوا إِلَی الَّذِینَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّكُمْ النَّارُ وَمَا لَكُم مِن دُونِ اللَّهِ مِنْ أَوْلِیَاءَ ثُمَّ لاَ تُنصَرُونَ [9] .

و به كسانی كه ستم كردند مگرایید به آنان پشتگرم مشوید - كه آن گاه آتش دوزخ به شما هم خواهد رسید و برای شما جز خدا هیچ دوست و سرپرستی نباشد و آن گاه یاری نشوید.

نزاع و درگیری فاطمه(س) و ابوبكر در ماجرای «فدك» ازهمین مقوله است. عقّاد می گوید: می دانیم فاطمه(س) بزرگوارتر از آن است كه آن چه را كه سزاوار آن نیست ادّعا كند و چیزی را طلب كند كه در آن حقّی ندارد؛ یعنی راستگویی است كه هرگز ادّعای دروغ نمی كند. و صدّیق! نیز فراتر از آن است كه حقّی را كه فاطمه(س) برای آن گواه آورده و دلیل و حجّت اقامه كرده است، از او سلب نماید. اگر به ادّعای عقّاد، فاطمه(س) بزرگوارتر از آن است كه آن چه را سزاوار آن نیست ادّعا كند و...، پس آن چه را ادّعا كرده، حق او بوده است؛ و اگر چنین است، كه هست، پس راست گویی و درست كرداری از آن فاطمه(س) خواهد بود، كه خداوند بر صداقت و پاكی وی گواهی داده است: إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَكُمْ تَطْهِیراً [10] .

و این حقیقتی است كه عایشه دختر ابوبكر نیز بدان گواهی داده است: آنجا كه می گوید: اَنَّها كانَتْ اِذا ذُكِرَتْ فاطِمةُ بِنْتُ النَّبیِ(ص) قالَتْ: ما رَأیتُ اَحداً كانَ اَصَدقُ لَهْجةً مِنها اِلاّ اَنْ یَكُونَ الذَّی وَ لِّدها. [11] هرگاه كه یادی از فاطمه دختر پیامبر(ص) می شد، عایشه می گفت: جز پدرش راستگوتر از او ندیده ام؛ اگر او راستگوترین باشد، ادّعای او نیز از ادّعای دیگران راستین تر است؛ بر این اساس هر آن چه مخالف با گفتار و ادّعای او باشد، دروغ محض خواهد بود. پس چگونه ممكن است میان این بدیهه، كه عقّاد خود بدان معترف است، و این كه: صدیق نیز فراتر از آن است كه حقی را كه فاطمه(س) برای آن گواه آورده... از او سلب نماید، جمع كرد؟ در حالی كه اثبات سخنِ نخست، بطلان و پوچی گفته دوّم را در پی دارد. [12] عقّاد، برای گریز از تحقیق در پیرامون «فدك» می گوید: بحث و بررسی درباره آن به نتیجه مطلوب و قاطع و سود بخشی نمی رسد؛ با این حال بر این باور است كه اوّلاً: فاطمه(س) بزرگوارتر از آن است كه ادّعای دروغ و ناروا كرده باشد. ثانیاً صدیق نیز فراتر از آن است كه حقّی را كه برای اثبات آن اقامه دلیل شده است، آن هم از كسی چون فاطمه بناحق سلب كند. این گونه برخورد با ماجرای فدك و غصب آن، قصه كوسه و ریش پهن است.

اگر موضع خلیفه در تصرّف فدك به جا، و انطباق آن با قانونِ شریعت همساز باشد، پس جدالی كه پایان ناپذیر است و راه به جایی نمی بَرَد، درباره چه موضوعی است؟، و چگونه است كه قصه فدك هیچ گاه به مقطعی مورد اتفاق نمی رسد؟ و اساساً تبرئه فاطمه(س) از ادّعایی كه به گفته عقّاد، بر خلاف قانون شریعت بوده است و در همان حال فراتر دانستن ساحت خلیفه، ازمنع حقّی كه بر اساس همان قانون ادایش واجب است، امری ناممكن و به تعبیر دیگر اجتماعِ نقیضان است و راهِ گریز از تحقیق درباره فدك و غصب آن را از سوی خلیفه به روی استاد عبّاس محمود عقّاد و هم فكران او می بندد. [13] .


[1] دانشنامه امام علي(ع)، ج 8، ص 355، به نقل از معجم معالم الحجاز، ج 7، ص 27.

[2] دانشنامه امام علي(ع)، ج 8، ص 355، به نقل از معجم معالم الحجاز، ج 7، ص 27.

[3] سوره اسراء، آيه 26.

[4] ملحقات احقاق الحق، ج 3، 549.

[5] بحار الانوار، ج 29، ص 121.

[6] تفسير عياشي، ج 2، ص 287.

[7] عيون اخبار الرضا، ج 1، ص 233.

[8] به نقل از فدك في التاريخ، محمد باقر صدر.

[9] سوره هود، آيه 113.

[10] سوره احزاب، آيه 33.

[11] مستدرك حاكم، ج 3، ص 175. چاپ دارالكتب العلمية، حديث شماره 354 /4756.

[12] به الزهراء القدوة 4، ص 335، و فدك في التاريخ، ص 43، مراجعه شود.

[13] به الزهراء القدوة 4، ص 335 و فدك في التاريخ، ص 43، مراجعه شود.